قدمه ای بر مشاوره کسب و کار به چه معناست
در این مقاله سعی داریم که تعریف کامل و دقیقی از مشاوره کسب و کار به شما بدهیم. که این مشاوره آیا الزامیست؟ چه مزایایی دارد و چه افراد یا شرکت هایی صلاحیت مشاوره دادن دارند؟ و این فرایند چطور صورت می گیرد.
لیستی از اهداف در مشاوره کسب و کار
مشاوره برای کسب و کار شامل طیف گسترده ای از فعالیت ها است و بسیاری از شرکت ها و اعضای آنها اغلب مراحل مجزایی برای سطوح مختلف تعریف می کنند. یکی از راههای مشاوره دادن دستهبندی فعالیتها بر اساس حوزه تخصص حرفهای (مانند تحلیل رقابتی، استراتژی شرکت، مدیریت عملیات یا منابع انسانی) است. اما در عمل، به همان اندازه که بین این دسته بندی ها تفاوت وجود دارد یک پیوستگی هم دیده می شود.
رویکرد دیگر این است که فرآیند کارها را به عنوان مسیر پیوسته ای از مراحل مشاهده کنیم یعنی ورود، قرارداد، تشخیص، جمع آوری داده ها، بازخورد، اجرا و غیره همگی در این مسیر قرار دارند. با این حال، این مراحل معمولاً کمتر از آنچه که اکثر مشاوران می گویند میکنند، گسسته هستند.
شفافیت در اهداف
شاید یک راه مفیدتر برای مشاوره کسب و کار، در نظر گرفتن اهداف آن باشد. شفافیت در مورد اهداف بر موفقیت یک کسب و کار تأثیر می گذارد. در اینجا هشت هدف اساسی مشاوره وجود دارد که به صورت مراحل مختلف مرتب شده اند:
سلسله مراتب اهداف مشاوره:
- ارائه اطلاعات به مشتری
- حل مشکلات مشتری
- تشخیص مشکل
- ارائه راه حل بر اساس تشخیص
- کمک به اجرای راهکارهای پیشنهادی
- ایجاد اجماع و تعهد برای انجام راهکار
- تسهیل یادگیری مشتری یعنی آموزش به مشتری برای حل مشکلات مشابه در آینده.
- بهبود دائمی سازمانی
اهداف با تعداد کمتر بهتر درک و اجرا می شوند. با این حال، بسیاری از مشاوران آرزوی رسیدن به مرحله بالاتری را دارند.
اهداف 1 تا 5 معمولا در نظر گرفته می شوند. اما مشاوران کسب و کار کمتر به اهداف 6 تا 8 به اشاره می کنند و مشتریان آنها هم به احتمال زیاد این اهداف را درخواست نمی کنند. اما شرکتهای پیشرو و مشتریانشان این اهداف را هم در نظر می گیرند. اهداف 6 تا 8 به بهترین وجه محصول جانبی اهداف قبلی هستند، نه اهداف اضافی که تنها زمانی مورد نیاز می شوند که اهداف دیگر محقق شوند. آنها برای مشاوره موثر ضروری هستند حتی اگر در زمان شروع مشاوره به عنوان اهداف مد نظر شناخته نشوند.
حرکت های بلند پروازانه
حرکت به سمت اهداف بلندپروازانه تر مستلزم مهارت و پیچیدگی روزافزون در فرآیندهای مشاوره کسب و کار و مدیریت مشتری است. گاهی اوقات یک حرفه ای سعی می کند هدف را تغییر دهد، حتی اگر تغییری برای آن لازم نباشد. شرکت ممکن است خط بین آنچه برای مشتری بهترین است و آنچه برای تجارت بهترین است را گم کرده باشد. اما مشاوران معتبر معمولاً سعی نمیکنند قراردادها را طولانیتر کنند یا دامنه آنها را بزرگتر کنند. هر کجای فرایند که مشاوره شروع می شود، اولین کار بیرونی رسیدگی به هدفی است که مشتری درخواست می کند. در صورت نیاز، هر دو طرف ممکن است توافق کنند که به سمت اهداف دیگر حرکت کنند.
ارائه اطلاعات
شاید رایج ترین دلیل برای کمک گرفتن، کسب اطلاعات باشد. گردآوری آن ممکن است شامل بررسی نگرش ما به کار، مطالعات هزینه، مطالعات امکان سنجی، بررسی بازار، یا تجزیه و تحلیل ساختار رقابتی یک صنعت یا تجارت باشد. شرکت مورد نظر ممکن است به تخصص ویژه مشاور یا اطلاعات دقیق تر و به روزتری که شرکت می تواند ارائه دهد نیاز داشته باشد.
اغلب اطلاعات تمام چیزی است که مشتری می خواهد. اما اطلاعاتی که یک مشتری نیاز دارد گاهی با آنچه از مشاور خواسته می شود متفاوت است. برای مثال : دریکی از شرکت ها یکی ازمدیران اجرایی درخواست کرد تا بررسی شود ، آیا هر معاون به اندازه کافی کار می کند تا منشی مخصوص خود را داشته باشد یا خیر. اما با مشاورانی که تماس گرفتند این پروژه را رد کردند، زیرا به گفته آنها، او از قبل پاسخ را می دانست و انجام این مشاوره هزینه اضافه بود.
سوالات به ظاهر گستاخانه از هر دو طرف نباید توهین در نظر گرفته شود. آنها می توانند بسیار سازنده باشند. علاوه بر این، مشاوران کسب و کار مسئولیت کشف نیازهای اساسی مشتریان خود را دارند پس می توانند سوالات را بر اساس نیاز موجود طراحی کنند.
حل مسائل موجود
مدیران اغلب مسائل دشواری را به مشاوران کسب و کار می دهند تا حلشان کنند. به عنوان مثال، یک مشتری ممکن است بخواهد بداند که آیا یک قسمت ار فرایند را بسازد یا بخرد، یک خط کسب و کار را خریداری یا واگذار کند یا یک استراتژی بازاریابی را تغییر دهد. یا ممکن است مدیریت بپرسد که چگونه سازمان را بازسازی کند تا بتواند راحت تر با تغییرات سازگار شود. کدام سیاست های مالی اتخاذ شود. یا عملی ترین راه حل برای مشکل در جبران خسارت، روحیه، کارایی، ارتباطات داخلی، کنترل، جانشینی مدیریت یا هر چیز دیگری چیست.
مسئولیت مشاور چیست
اما مشاور همچنین مسئولیت حرفهای دارد که بپرسد آیا مشکل مطرح شده همان چیزی است که بیشتر به حل آن نیاز هست یا خیر. اغلب مشتری در تعریف موضوع واقعی هم به کمک نیاز دارد. در واقع، برخی از صاحب نظران استدلال می کنند که مدیرانی که می توانند به درستی ریشه های مشکلات خود را مشخص کنند، به هیچ وجه به مشاوران کسب و کار نیاز ندارند. بنابراین اولین کار مشاور کشف زمینه مشکل است. برای انجام این کار، او ممکن است بپرسد:
- کدام راه حل ها در گذشته انجام است، با چه نتایجی؟
- مشتری چه گام های امتحان نشده ای را برای راه حل در نظر دارد؟
- کدام جنبه های مرتبط از تجارت مشتری خوب پیش نمی رود؟
- اگر مشکل «حل شد»، راه حل چگونه اعمال خواهد شد؟
- برای اطمینان از اینکه راه حل مورد استقبال گسترده قرار می گیرد، چه کاری می توان انجام داد؟
یک مشاور کسب و کار نباید توضیحات اولیه مشتری را خیلی راحت رد کند یا بپذیرد. فرض کنید مشکل به عنوان روحیه پایین کار و عملکرد ضعیف در نیروی کار به عنوان مشکل یک کسب و کار مطرح می شود.
در صورت امکان، عاقلانه تر این است که پروپوزالی را بنویسید کنید که بر نگرانی اظهار شده صاحب کسب و کار تمرکز کند در حالی که عوامل مرتبط دیگر را هم بررسی می کند.
مشاوره کسب و کار مفید
بنابراین، یک فرآیند مشاوره کسب و کار مفید شامل کار با مشکلی است که توسط مدیر کسب و کار تعریف شده است، به گونه ای که گستره ی وسیع تری از مشکلات را هم در بر بگیرد. از آنجایی که اکثر صاحبان کسب و کار مانند عموم مردم به طور کلی در مورد نیاز خود به کمک برای مهم ترین مشکلات خود دوسوگرا هستند، مشاور باید به طور ماهرانه به نیازهای ضمنی مشتری پاسخ دهد ولی نیازهای دیگر را هم در نظر بگیرد. مدیران باید نیاز مشاوره کسب و کار را باید قبل از شروع آن مشکل درک کنند و باید بدانند که تعریف مشکل ممکن است با ادامه مشاوره حتی تغییر کند. بی حوصله ترین صاحب کسب و کار هم احتمالاً موافق است که راه حلی برای مشکل اشتباه و راه حلی که اجرا نمی شود در نهایت مفید نیست.
تشخیص موثر مشکل ها
بیشتر ارزش مشاوران کسب و کار در تخصص آنها به عنوان متخصص تشخیص مشکل است. با این وجود، فرآیندی که توسط آن تشخیص دقیق شکل میگیرد، گاهی اوقات رابطه مشاور و مدیر را تحت فشار قرار میدهد، زیرا مدیران اغلب از کشف موقعیتهای دشواری که ممکن است به خاطر آنها سرزنش شوند، هراس دارند. مشاور کسب و کار شایسته بیش از بررسی عوامل خارجی، فناوری ها و اقتصاد کسب و کار، باید رفتار اعضای هیئت مدیره و دیگر مدیران شرکت را بررسی کند. مشاور همچنین باید بپرسد که چرا مدیران انتخاب های خاصی را انجام دادند که اکنون اشتباه به نظر می رسد یا عوامل خاصی را که اکنون مهم به نظر می رسد نادیده گرفته اند.
واضح است، زمانی که مدیران خود در فرآیند تشخیص مشکل شرکت می کنند، احتمال بیشتری دارد که نقش خود را در مشکلات تصدیق کنند و وظیفه مشاور را بپذیرند. بنابراین، شرکتهای برتر، مکانیسمهایی را بهعنوان گروههای کاری مشترک مشاور و مدیر ایجاد میکنند تا روی تجزیه و تحلیل دادهها و سایر بخشهای فرآیند تشخیص کار کنند. با ادامه روند، مدیران به طور طبیعی شروع به اجرای اقدامات اصلاحی بدون نیاز به انتظار برای توصیه های رسمی می کنند.
توصیه اقدامات مفید
این تعامل به طور مشخص با یک گزارش کتبی یا ارائه شفاهی به پایان می رسد که آنچه مشاور کسب و کار فهمیده است را خلاصه می کند و به جزئیات توصیه می کند که مدیر چه کاری باید انجام دهد. شرکتها تلاش زیادی را صرف طراحی گزارشهای خود میکنند تا اطلاعات و تحلیلها به وضوح ارائه شوند و توصیهها به طور قانعکنندهای با تشخیصی که بر اساس آن است، مرتبط باشد.
اگرچه ممکن است این به نظر یک گزارش کار کار معقول باشد، اما این تنظیم از بسیاری جهات ساده و رضایت بخش نیست. تعداد بیشمار گزارشهای بهظاهر قانعکنندهای که با هزینههای هنگفت ارائه شدهاند، هیچ تأثیر واقعی ندارند، زیرابه دلیل محدودیتهای خارج از توان این راه حل ها قابل اجرا نیستند و متوقف میشوند.
پیدا کردن مقصر
در مواردی از این دست، هر یک از طرفین، دیگری را مقصر می دانند. دلایلی مانند «موکل من توانایی یا شجاعت لازم برای انجام اقدامات لازم را ندارد» یا «این مشاور کسب و کار کمکی به تبدیل اهداف ما به اقدامات عملی نکرده است» آورده می شود. تقریباً همه مدیرانی که با آنها مصاحبه شده در مورد تجربیاتشان به عنوان مشاوره گیرنده از توصیه های غیرعملی شکایت داشتند. و مشاوران اغلب مشتریان را به خاطر نداشتن عقل کافی برای انجام آنچه آشکارا مورد نیاز است سرزنش می کنند. متأسفانه، این تفکر ممکن است باعث شود مدیر به دنبال مشاور دیگری باشد تا یک بار دیگر مشاوره خود را انجام دهد. در موفق ترین روابط، تمایز سفت و سختی بین نقش ها وجود ندارد. اگر مدیر به عملی شدن توصیه ها کمک کند و مشاور هم به اجرای آنها توجه داشته باشد، نتایج عالی خواهند بود.
اجرای تغییرات به صورت عملی
نقش مناسب مشاور در اجرا موضوعی است که در این حرفه نقش قابل توجهی است. برخی استدلال میکنند که کسی که به اجرای توصیهها کمک میکند، نقش مدیر را بر عهده میگیرد و بنابراین از مرزهای قانونی مشاوره فراتر میرود. برخی دیگر معتقدند کسانی که اجرا را صرفاً به عنوان مسئولیت مدیریت میدانند فاقد نگرش حرفهای هستند، زیرا توصیههایی که اجرا نمیشوند (یا بد اجرا میشوند) اتلاف پول و زمان هستند. و همانطور که مدیر و صاحب کسب و کار ممکن است بدون کاهش ارزش نقش مشاور در تشخیص شرکت کند، راههای زیادی وجود دارد که مشاور میتواند بدون دزدیدن شغل مدیر به اجرا کمک کند.
یک مشاور کسب و کار اغلب برای کمک به ایجاد یک سیستم جدید توصیه می شود، و معمولا اختیارات اجرایی را طلب می کند. با این حال، اگر نوع کارتان تا این مرحله مشارکتی نبوده است، مدیر کسب و کار ممکن است درخواست کمک در اجرا را رد کند. کار موثر بر روی مشکلات اجرایی مستلزم سطحی از اعتماد و همکاری است که به تدریج در طول تعامل ایجاد می شود.
در هر تعامل موفق، مشاور کسب وکار به طور مستمر تلاش می کند تا بفهمد کدام اقدامات، در صورت توصیه، احتمالاً اجرا می شوند و افراد در کجا آماده هستند تا کارها را متفاوت انجام دهند.
یک مسئله فراگیر
مشاهده اجرا به عنوان یک دغدغه اصلی بر رفتار حرفه ای در تمام مراحل تعامل تأثیر می گذارد. هنگامی که مدیر اطلاعاتی را درخواست می کند، مشاور می پرسد که چگونه از آن استفاده می شود و چه اقداماتی قبلاً برای به دست آوردن آن انجام شده است. سپس او به همراه اعضای سازمان مدیر تعیین می کند که شرکت چه مراحلی را برای پیگیری آماده است و چگونه اقدامات بعدی را آغاز کند. یک مشاور به طور مداوم از مرحله اجرا با پرسیدن سوالات متمرکز بر عمل، بحث مکرر در مورد پیشرفت انجام شده از تغییرات اجرایی به صورت درست پشتیبانی می کند.
نتیجه این است که مدیران باید مایل به آزمایش رویههای جدید در طول یک مشاوره کسب و کار باشند و قبل از شروع به اجرای تغییر تا پایان پروژه منتظر نمانند.
احتمال استفاده و نهادینه کردن نوآوریهایی که موفقیتآمیز بوده است، بیشتر از توصیههایی است که صرفاً روی کاغذ بیان شدهاند بیشتر است.
ایجاد اجماع و تعهد مناسب
سودمندی هر تعامل برای یک سازمان به میزان توافق اعضا در مورد ماهیت مشکلات و فرصت ها و اقدامات اصلاحی مناسب بستگی دارد. در غیر این صورت، تشخیص صحیح مشکل پذیرفته نمیشود، توصیهها اجرا نمیشوند و ممکن است دادههای معتبر پنهان بماند. برای ارائه توصیه های صحیح و قانع کننده، یک مشاوره کسب و کار باید متقاعد کننده باشد و مهارت های تحلیلی دقیقی داشته باشد. اما مهم تر، توانایی طراحی و اجرای فرآیندی برای ایجاد توافق در مورد مراحل ضروری و ایجاد حرکت برای انجام اصلاح این مراحل است.
مشاوره مؤثر به معنای متقاعد کردن مدیر برای انجام برخی اقدامات است. اما این نوک کوه یخ است. آنچه از آن حمایت می کند، ایجاد توافق کافی در سازمان است که در عمل منطقی باشد. به عبارت دیگر، نه تنها به حرکت درآوردن مشتری، بلکه دریافت حمایت کافی برای موفقیت جنبش لازمه ی موفقیت است. برای انجام این کار، یک مشاور کسب و کار به تکنیک های عالی حل مسئله و توانایی متقاعد کردن مشتری از طریق منطق تحلیل خود نیاز دارد.
سوالات مناسب برای سنجیدن مدیران
مشاوران می توانند با در نظر گرفتن سوالات زیر آمادگی و تعهد مدیررا برای تغییر بسنجند :
- مدیر و صاحب کسب و کار به راحتی چه اطلاعاتی را می پذیرد یا در برابر آن مقاومت می کند؟
- چه انگیزه های بیان نشده ای ممکن است برای کمک گرفتن از ما وجود داشته باشد؟
- این مدیر در برابر ارائه چه نوع داده هایی مقاومت می کند؟ چرا؟
- اعضای سازمان به صورت فردی و مشترک چقدر مایلند تا با ما در حل این مشکلات و تشخیص این وضعیت همکاری کنند؟
- چگونه می توانیم فرآیند را شکل دهیم و بر روابط تأثیر بگذاریم تا آمادگی مدیر برای اقدامات اصلاحی مورد نیاز افزایش یابد؟
- آیا این مدیران مایل به یادگیری روش ها و شیوه های جدید مدیریت هستند؟
- آیا کسانی که در سطوح بالاتر هستند گوش می دهند؟ آیا آنها تحت تأثیر پیشنهادات افراد پایین تر قرار خواهند گرفت؟ اگر پروژه ارتباطات رو به بالا را افزایش دهد، سطوح بالای مدیریت چگونه پاسخ خواهند داد؟
- این مشتری تا چه اندازه سهمی در اثربخشی و سازگاری کلی سازمان را به عنوان یک هدف مشروع و مطلوب در نظر خواهد گرفت؟
مدیران لزوما نباید انتظار داشته باشند که مشاورانشان این سوالات را بپرسند. اما آنها باید انتظار داشته باشند که مشاوران در طول هر مرحله از تعامل به مسائلی از این دست توجه کنند.
ایجاد شور و شوق
علاوه بر افزایش تعهد از طریق مشارکت مدیر در هر مرحله، مشاور کسب و کار ممکن است با کمک یکی از افراد سازمان (نه لزوماً مسئول ترین فرد) شور و شوق را برانگیزد. جایگاه متحد در سازمان هر چه باشد، او باید اهداف و مشکلات مشاور را درک کند. چنین حامی می تواند در ارائه بینش در مورد عملکرد شرکت، منابع جدید اطلاعات یا نقاط مشکل احتمالی ارزشمند باشد. این نقش شبیه به نقش همکار در تحقیقات میدانی است.
اگر مشاوره به صورت ماهرانه انجام شود، مصاحبه برای جمع آوری اطلاعات می تواند در عین حال اعتماد و آمادگی برای پذیرش نیاز به تغییر را در سراسر سازمان ایجاد کند. رویکرد مشاورکسب و کار باید نشان دهد که دلیل مصاحبهها کشف اشتباه برای سرزنش نیست، بلکه تشویق ایدههای سازنده برای بهبود است. سپس اعضای تمام سطوح سازمان پروژه را مفید می بینند، نه به عنوان یک تحقیق ناخواسته.
رابطه با مشتری اصلی در ایجاد توافق و تعهد بسیار مهم است. از ابتدا، یک رابطه موثر به جستجوی مشارکتی برای پاسخ های قابل قبول برای نگرانی های واقعی مشتری تبدیل می شود. در حالت ایده آل، هر جلسه شامل گزارش دو طرفه در مورد آنچه از آخرین تماس انجام شده است و بحث در مورد آنچه که هر دو طرف باید در آینده انجام دهند، است. به این ترتیب یک فرآیند تأثیر متقابل با دستور کار و تمرکز برای ادامه پروژه ایجاد می شود.
تسهیل یادگیری مدیران
مشاوران کسب و کار دوست دارند چیزی با ارزش ماندگار را پشت سر بگذارند. این نه تنها به معنای افزایش توانایی مدیران برای مقابله با مسائل فوری است، بلکه به آنها کمک می کند تا روش های مورد نیاز برای مقابله با چالش های آینده را بیاموزند. این به این معنی نیست که مدیران از این به بعد از مشاوره کسب و کار بی نیاز می شوند. نه تنها این اتفاق نمی افتد بلکه مدیران راضی آنها را به دیگران توصیه می کنند و دفعه بعد که نیاز باشد از آنها دعوت می کنند.
مشاوران با گنجاندن اعضای سازمان در فرآیندهای تکلیفی، یادگیری را تسهیل می کنند. به عنوان مثال، نشان دادن یک تکنیک مناسب یا توصیه یک کتاب مرتبط اغلب بیشتر از انجام بی سر و صدا یک تجزیه و تحلیل به سازمان کمک می کند و تغییرات مورد نیاز را انجام می دهد. هنگامی که این کار به روشی خارج از حوزه تخصص حرفه ای نیاز دارد، مشاور فعلی کسب و کار ممکن است مشاوران یا برنامه های آموزشی دیگری را توصیه کند. با این حال، برخی از اعضای مدیریت ممکن است نیاز به کسب مهارتهای پیچیده داشته باشند که فقط از طریق کلاس های پیشرفته و در طول زمان میتوانند یاد بگیرند.
مشارکت قوی داشتن
با مشارکت قوی مدیریت در کل فرآیند، فرصت های زیادی برای کمک به اعضا در شناسایی نیازهای یادگیری وجود خواهد داشت. اغلب یک مشاور میتواند فرصتهایی را برای یادگیری در مورد روشهای برنامهریزی کار، تکالیف کارگروه، فرآیندهای تعیین هدف و غیره پیشنهاد دهد یا به طراحی آن کمک کند. اگرچه یادگیری در انجام تغییرات بسیار مهم است، اما عاقلانه است که از آن به عنوان یک هدف مهم یاد نکنیم. زیرا مدیران ممکن است از ایده “آموزش مدیریت” خوششان نیاید. صحبت بیش از حد در مورد یادگیری مدیران، خودپسندانه به نظر می رسد و حقیقتا هم همینطور است.
یادگیری در طول پروژه ها یک خیابان دو طرفه است. در هر تعامل، مشاوران کسب و کار باید بیاموزند که چگونه در طراحی و اجرای پروژه ها موثرتر باشند. علاوه بر این، تمایل حرفه ای برای یادگیری می تواند مسری باشد. در بهترین روابط، هر یک از طرفین تجربه را با دیگری بررسی می کند تا از آن بیشتر بیاموزد.
اثربخشی سازمانی
گاهی اوقات اجرای موفقیت آمیز نه تنها به مفاهیم و تکنیک های مدیریتی جدید نیاز دارد، بلکه نیاز به نگرش های متفاوت در مورد وظایف و اختیارات مدیریتی یا حتی تغییر در نحوه تعریف و اجرای هدف اساسی سازمان دارد. واژه اثربخشی سازمانی به معنای توانایی تطبیق استراتژی و رفتار آینده با تغییرات محیطی و بهینهسازی سهم منابع انسانی سازمان است.
مشاورانی که این هدف را در عمل خود لحاظ میکنند به مهمترین وظیفه مدیریت ارشد یعنی حفظ بقای آینده سازمان در دنیای در حال تغییر کمک میکنند. ممکن است برای بسیاری از تعاملات، این هدف بسیار بزرگ به نظر برسد. اما درست همانطور که پزشکی که سعی می کند عملکرد یک اندام را بهبود بخشد ممکن است به سلامت کل ارگانیسم کمک کند. مشاور کسب و کار هم در نهایت باید سلامت کل سازمان را در نظر بگیرد.
تغییرات جزیی و ناکارآمدی در کل سیستم
بسیاری از پروژهها تغییراتی را در یکی از جنبههای عملکرد سازمان ایجاد میکنند که دوام نمیآورد یا به دلیل عدم تطابق با سایر جنبههای سیستم نتیجه معکوس دارد. اگر کارمندان سطح پایین در یک بخش مسئولیت های جدیدی را بر عهده بگیرند، ممکن است اصطکاک به بخش دیگری منجر شود. یا یک استراتژی بازاریابی جدید که به دلیل تغییرات در محیط بسیار منطقی است، ممکن است به دلیل تأثیر پیشبینی نشده آن بر تولید و زمانبندی حال حاضر شرکت این استراتژی خیلی سریع از بین برود. از آنجایی که چنین عواقبی محتمل است، مدیران باید بدانند که کل تصویر را در نظر بگیرند، در غیر این صورت ممکن است اجرای آنها غیرممکن باشد یا ممکن است مشکلات آینده را در جای دیگری در شرکت ایجاد کند.
موقعیت سنجی مشاور
مشاور کسب و کاردر حالی که به نگرانی های مدیران در مورد یک بخش گوش می دهد، باید آنها را با آنچه در جاهای دیگر اتفاق می افتد مرتبط کند. در حین کار روی مسائل جاری، او باید به نیازهای آینده نیز فکر کند. هنگام توضیحات به مدیران در مورد اینکه چرا پیشرفت دشوار است، مشاور باید سایر موانع احتمالی را نیز در نظر بگیرد.
در این راهها، حرفهای ها با پرداختن به مسائل فوری با حساسیت به مسائل بزرگتر، به اثربخشی کلی کمک میکند. و مدیران نباید به طور خودکار تصور کنند که مشاوران کسب و کار که سؤالات گستردهتری را مطرح میکنند، فقط سعی میکنند کار بیشتری را بتراشند.
تاکید بیشتر بر فرآیند
افزایش اجماع، تعهد، یادگیری و اثربخشی آینده به عنوان جایگزینی برای اهداف مرسوم مشاوره کسب و کار پیشنهاد نمی شود، بلکه به عنوان نتایج مطلوب هر فرآیند مشاوره واقعاً مؤثر پیشنهاد می شود. اینکه تا چه حد میتوان آنها را در روشهای دستیابی به اهداف سنتیتر گنجاند، به درک و مهارتی بستگی دارد که کل رابطه مشاور کسب و کار با مدیریت ایجاد می کند.
این اهداف در ادبیات توسعه سازمان و در نوشته های مشاوران رفتاری بیش از حوزه مشاوره مدیریت مورد توجه قرار گرفته است. اما اهداف رفتاری زمانی به بهترین وجه قابل دستیابی هستند که با رویکردهای سنتیتر ادغام شوند. و مشتریان حق دارند انتظار داشته باشند که همه مشاوران کسب و کار، صرف نظر از تخصصشان، نسبت به روابط و فرآیندهای انسانی حساس بوده و در بهبود توانایی سازمان برای حل مشکلات آینده و همچنین فعلی مهارت داشته باشند.
کلام پایانی
مشاوره ی کسب و کار در عین آنکه نمی تواند جایگزین مدیریت توانمند و نیروهای انسانی خبره شود ولی می تواند چشم بینای هر صاحب کسب و کار یا مدیران سازمانی باشد. آن ها می توانند خطرات را پیش بینی کنند و مشکلات را قبل از تبدیل شدن به یک چالش بزرگ حل کنند. در دنیای سریع امروز هر کسب و کاری که برای آیندهی دور و نزدیک خود برنامه مدونی دارد حتما به یک مشاوره کسب و کار نیاز پیدا خواهد کرد.